آســـمــون چـــشــمـات

اگـر بـاز از روزگــار دلـت گـرفـت،لـحـظـه هـا ثـانـیـه ابـری شـدن ، بـیـا بـا مـــن

آســـمــون چـــشــمـات

اگـر بـاز از روزگــار دلـت گـرفـت،لـحـظـه هـا ثـانـیـه ابـری شـدن ، بـیـا بـا مـــن

تو نیستی

زندگی مثل پیانو است ،

 دکمه های سیاه برای غم ها و دکمه های سفید برای شادی ها .

اما زمانی میتوان آهنگ زیبایی نواخت که دکمه های سفید و سیاه را با هم فشار دهی

آن کوچه ی پر ز ماجرا یادت هست؟

و بازی گرگم به هوا یادت هست؟

 باران که گرفت هر دومان خیس شدیم

مانند گل و پرنده ها یادت هست؟

روزی که تو را باز صدا زد مادر

گفتی:‹‹نمی آیم به خدا ››یادت هست؟

در بازی گرگم به هوا مادر برد

از من که تو را کرد جدا یادت هست؟

آن روز گذشت و بهاری دیگر

نگذاشت به باغ ما پا یادت هست؟

تو نیستی که ببینی

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد