آســـمــون چـــشــمـات

اگـر بـاز از روزگــار دلـت گـرفـت،لـحـظـه هـا ثـانـیـه ابـری شـدن ، بـیـا بـا مـــن

آســـمــون چـــشــمـات

اگـر بـاز از روزگــار دلـت گـرفـت،لـحـظـه هـا ثـانـیـه ابـری شـدن ، بـیـا بـا مـــن

رفتم و دیدم...

 رفتم و دیدم ای داد و بیداد غریب و تنها ، سرد و خاموش در اولین گوشه ی قبرستان ،  

 

پشت دیوار اتاقکی خاموش ، آتشفشانی در دل خاک و خاکروبه ، گوهری پنهان ، 

 

 آرامشی کامل و سکوتی مرموز ، در آرامگاه فریاد گر قرن . خلوتی کردم ، دعایی ، 

  

فاتحه ای نثار روحش ، اشکی به روی سنگ دیوارش ، دستی بر پنجره محقر و 

 

 کوچکی از آهن برای روحی بزرگ ، سینه ای فراخ ، دلی به وسعت دریا ، و بالاخره دیدم که 

 

 هنوز اسلام در غربت است و مسلمانی در پرده حجاب . قلبم محزون و سینه ام آتش گرفته بود  

 

ولی اندیشیدم و دیدم که او خیلی خیلی زود تر از موعود و زمان بدنیا آمده و خیلی حرف ها و  

 

حدیث های دیگر ... 

دکتر شریعتی

عشق...

عشق چیست عشق فراموش کردن نیست بلکه به خاطر سپردن است ، 
 

عشق گوش دادن نیست بلکه درک کردن است، 

 

 عشق دیدن نیست بلکه احساس کردن است ،
 

 عشق جا زدن و کنار کشیدن نیست بلکه صبر داشتن و ادامه دادن است