عشق لالایی بارون تو شباست
نم نم بارون پشت شیشه هاست
لحظه ی شبنم و برگ گل یاس
لحظه ی رهایی پرنده هاست
لحظه ی عزیز با تو بودنه
آخرین پناه موندن منه
زندگی مثل پیانو است ،
دکمه های سیاه برای غم ها و دکمه های سفید برای شادی ها .
اما زمانی میتوان آهنگ زیبایی نواخت که دکمه های سفید و سیاه را با هم فشار دهی
آن کوچه ی پر ز ماجرا یادت هست؟
و بازی گرگم به هوا یادت هست؟
باران که گرفت هر دومان خیس شدیم
مانند گل و پرنده ها یادت هست؟
روزی که تو را باز صدا زد مادر
گفتی:‹‹نمی آیم به خدا ››یادت هست؟
در بازی گرگم به هوا مادر برد
از من که تو را کرد جدا یادت هست؟
آن روز گذشت و بهاری دیگر
نگذاشت به باغ ما پا یادت هست؟
تو نیستی که ببینی