آســـمــون چـــشــمـات

اگـر بـاز از روزگــار دلـت گـرفـت،لـحـظـه هـا ثـانـیـه ابـری شـدن ، بـیـا بـا مـــن

آســـمــون چـــشــمـات

اگـر بـاز از روزگــار دلـت گـرفـت،لـحـظـه هـا ثـانـیـه ابـری شـدن ، بـیـا بـا مـــن

عشق

عشق  لالایی بارون تو شباست 

نم نم بارون پشت شیشه هاست

 

لحظه ی شبنم و برگ گل یاس

لحظه ی رهایی پرنده هاست

 لحظه ی عزیز با تو بودنه 

آخرین پناه موندن منه

تو نیستی

زندگی مثل پیانو است ،

 دکمه های سیاه برای غم ها و دکمه های سفید برای شادی ها .

اما زمانی میتوان آهنگ زیبایی نواخت که دکمه های سفید و سیاه را با هم فشار دهی

آن کوچه ی پر ز ماجرا یادت هست؟

و بازی گرگم به هوا یادت هست؟

 باران که گرفت هر دومان خیس شدیم

مانند گل و پرنده ها یادت هست؟

روزی که تو را باز صدا زد مادر

گفتی:‹‹نمی آیم به خدا ››یادت هست؟

در بازی گرگم به هوا مادر برد

از من که تو را کرد جدا یادت هست؟

آن روز گذشت و بهاری دیگر

نگذاشت به باغ ما پا یادت هست؟

تو نیستی که ببینی