سلام نازنین جان خوبی عزیزم ممنون که اومدی پیشمون از نظر لطفت ممنونیم چشمات قشنگ می بینه وب شما هم زیباست ما لینکت کردیم عزیزم خوشحال میشیم شما هم این کارو بکنین منتظر حضور سبز و مهربونت هستیم موفق باشی و پاینده ....
التیام شبهای پر خاطره ام، تنها صدای سازهای اهورایی است. دیوارهای بلند، اما، شده انتهای وجود راهروی پاییزی ... اینجا کجاست، که آمدنش از من غریبه است؟ اینجا، چه سوزی است می برد مرا با خود؟ روی دیوار های دلم حالا، پیچک ها جان گرفته اند ... کاش کسی می فهمید، چه می گویم!!!
سلام دوست عزیزم ممنون ازاینکه به وب خودت سر زدی اپم !!!!!!!!!!!!!!!!!!! منتظرتماااااااااااااااااااااااااااا عشق، راز است. حساب عشق از حساب شهوت جداست. در شهوت هیچ رازی نیست. شهوت یک بازی بیولوژیکی ست، هر حیوان و پرنده و گیاهی، با این بازی آشناست. عشق، با هستی رابطه دارد. عشق، از چشمهی آگاهی می جوشد. عشق، از اعماق هستی انسان متولد می شود. شهوت، زاده ی حاشیه وجود آدمی است، شهوت، نیاز تن است. بیشتر آدمها با عشق بیگانه اند. کسانی که عشق را تجربه می کنند، در سکوت و آرامشی ژرف غوطه ور می شوند. همین سکوت و آرامش است که آنها را با روح شان مأنوس می کند. اگر با روح خود انس بگیری، عشق تو دیگر یک رابطه نیست، بلکه سایه ایست که تو را در همه جا همراهی می کند. عشق به کسی یا چیزی محدود نمی شود. عشق پدیده ای نیست که در حصار بماند. عشق در دستان گشوده ی تو می بالد، نه در دستان بسته ی تو. به محض آنکه دستان خود را می بندی، انها را از عشق تهی می کنی. وقتی دستان خود را می گشایی، همه ی هستی در آنها جای می گیرد. خدا در هممه جهان نمی گنجد؛ فقط دل است که گنجایش او را دارد. عشق و حقیقت، دو نام یک تجربه اند. کسی که عشق را تجربه کرده، حقیقت را نیز تجربه کرده است. کسی که حقیقت را تجربه نکرده، عشق را نیز تجربه نخواهد کرد.
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
سلام نازنین وای چه قشنگ گفنی ایشاالله به عشقت می رسی هم پا و هم یاره توام خدا یارت باشه!
سلام
وبلاگ شما هم قشنگ
پر از ستارست
نوشته های خوبی هم داره
عالی
سلام نازنین جان
خوبی عزیزم
ممنون که اومدی پیشمون
از نظر لطفت ممنونیم
چشمات قشنگ می بینه
وب شما هم زیباست
ما لینکت کردیم عزیزم
خوشحال میشیم شما هم این کارو بکنین
منتظر حضور سبز و مهربونت هستیم
موفق باشی و پاینده
....
آری ، یکی را دوست میدارم ، آن را احساس کردم در قلبم …
او همان ستاره درخشان آسمان شبهای دلتنگی و تیره و تار من است…
او همان خورشید درخشان آسمان روزهای زندگی من است…
آری ، او همان........
[گل][گل][گل][گل][گل][گل]
التیام شبهای پر خاطره ام،
تنها صدای سازهای اهورایی است.
دیوارهای بلند، اما،
شده انتهای وجود راهروی پاییزی ...
اینجا کجاست، که آمدنش از من غریبه است؟
اینجا،
چه سوزی است می برد مرا با خود؟
روی دیوار های دلم حالا،
پیچک ها جان گرفته اند ...
کاش کسی می فهمید،
چه می گویم!!!
سلام دوست عزیزم ممنون ازاینکه به وب خودت سر زدی
اپم !!!!!!!!!!!!!!!!!!!
منتظرتماااااااااااااااااااااااااااا
عشق، راز است.
حساب عشق از حساب شهوت جداست.
در شهوت هیچ رازی نیست.
شهوت یک بازی بیولوژیکی ست،
هر حیوان و پرنده و گیاهی، با این بازی آشناست.
عشق، با هستی رابطه دارد.
عشق، از چشمهی آگاهی می جوشد.
عشق، از اعماق هستی انسان متولد می شود.
شهوت، زاده ی حاشیه وجود آدمی است،
شهوت، نیاز تن است.
بیشتر آدمها با عشق بیگانه اند.
کسانی که عشق را تجربه می کنند،
در سکوت و آرامشی ژرف غوطه ور می شوند.
همین سکوت و آرامش است که آنها را با روح شان مأنوس می کند.
اگر با روح خود انس بگیری،
عشق تو دیگر یک رابطه نیست،
بلکه سایه ایست که تو را در همه جا همراهی می کند.
عشق به کسی یا چیزی محدود نمی شود.
عشق پدیده ای نیست که در حصار بماند.
عشق در دستان گشوده ی تو می بالد،
نه در دستان بسته ی تو.
به محض آنکه دستان خود را می بندی،
انها را از عشق تهی می کنی.
وقتی دستان خود را می گشایی،
همه ی هستی در آنها جای می گیرد.
خدا در هممه جهان نمی گنجد؛
فقط دل است که گنجایش او را دارد.
عشق و حقیقت، دو نام یک تجربه اند.
کسی که عشق را تجربه کرده،
حقیقت را نیز تجربه کرده است.
کسی که حقیقت را تجربه نکرده،
عشق را نیز تجربه نخواهد کرد.