آســـمــون چـــشــمـات

اگـر بـاز از روزگــار دلـت گـرفـت،لـحـظـه هـا ثـانـیـه ابـری شـدن ، بـیـا بـا مـــن

آســـمــون چـــشــمـات

اگـر بـاز از روزگــار دلـت گـرفـت،لـحـظـه هـا ثـانـیـه ابـری شـدن ، بـیـا بـا مـــن

عجب دنیایی

یه روز یه دختر کوری تو این دنیای نامرد زندگی می کرد و یه دوست پسر داشت که عاشق اون بود دختره همیشه می گفت اگه من بینا بودم همیشه با تو می موندم یه روز یکی پیدا شد که چشماشو بده به دختره وقتی دختره بینایشو بدست اورد دید دوست پسرش کوره گفت من دیگه تو رو نمی خوام برو پسره با ناراحتی رفت و یه لبخند تلخی زد و گفت مواظب چشمام باش

 

نظرات 2 + ارسال نظر
جاسم تمیمی یکشنبه 10 تیر 1386 ساعت 22:23 http://soojeh.blogsky.com

خسته نباشی
جالب بود
موفق باشی

نادونی یکشنبه 10 تیر 1386 ساعت 22:32 http://n-a-d-o-n.blogsky.com

قبلا این داستان رو شنیده بودم اما همیشه تاثیر گذاره....
تاتا

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد